خاطرات من
امروز دیگه اخرش بود.... وای راحت شدم!!!!!!!!!!! خداییش سر و کله زدن با اون همه بچه ی زبون نفهم واقعآ سخته..... هنوز میگفتن تو ماه رمضون هم بیا گفتم دیگه عمرآ بیام.اخه واسه خود بچه ها هم سخت بود... از حق نگذریم روزایه خوبم توش بود... بی خیال هر چی بود تموم شد.... خدایا شکرت که به من فرصت تدریسو دادی حالا یه کمی میفهمم کار پیام رسان های تو چقدر سخت بود.
خدایا نمیگم دستم رو بگیر مدتهاست که گرفته ای لطفآ رهایش نکن.......... نظرات شما عزیزان: شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 9:55 :: نويسنده : فرشته
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|